English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (5289 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
How many times do I have to tell you that … U چند بار باید به شما بگویم که ...
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
You have to listen to me. U شما باید به من گوش بکنید [ببینید چی می خواهم بگویم] .
Other Matches
i cannot say him nay U بگویم
i scarcely know what to say U نمیدانم چه بگویم
iam inclined to think U میخواهم بگویم
i beg leave to say U اجازه میخواهم بگویم
permit me to say U اجازه دهید بگویم
i wish i might speak U کاش می توانستم سخن بگویم
I dont wish ( want ) to malign anyone . U میل ندارم بد کسی را بگویم
The exam was too easy for words . U امتحان آنقدر آسان بود که چه بگویم
May I use your name as a reference? U اجازه میدهید شما را بعنوان توصیه کننده بگویم؟
double coincidence of wants U زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
I work in a bank, or more precisely at Melli Bank. U من در بانک کار میکنم یا دقیقتر بگویم در بانک ملی.
the f. of a table U باید
outh U باید
must U باید
should U باید
to have to U باید
in due f. U باید
there is a rule that... U که باید.....
shall U باید
ought U باید
maun U باید
i ought to go U باید بروم
i must go U باید بروم
you must know U باید بدانید
how shall we proceed U چه باید کرد
We have to go as well. U ما هم باید برویم .
It must be granted that … U باید تصدیق کر د که …
i ougth to go U باید بروم
i ougth to go U باید رفت
ought U باید وشاید
it is to be noted that U باید دانست که
it is necessary for him to go U باید برود
it is necessary to go U باید رفت
as it deserves U چنانکه باید
one must go U باید رفت
we must winnow away the refuse U اشغال انرا باید
you might have come U باید امده باشید
prettily U بخوبی چنانکه باید
One must suffer in silence. U باید سوخت وساخت
You should have told me earlier. U باید زودتر به من می گفتی
chicane U مانعی که باید دور زد
comme il faut U چنانکه باید وشاید
Let us see how it turns out. U باید دید چه از آب در می آید
he needs must go U ناچار باید برود
I must leave at once. باید فورا بروم.
Water must be stopped at its source . <proverb> U آب را از سر بند باید بست .
you must go U شما باید بروید
enow U بسنده انقدرکه باید
to do a thing the right way U کاری راچنانکه باید
to d. what to say U اندیشیدن که چه باید گفت
the needful U انچه باید کرد
it is to be noted that U باید ملتفت بود که
it is to be noted that U باید توجه کردکه
shall i go? U ایا باید بروم
meetly U چنانکه باید و شاید
he must have gone U باید رفته باشد
What can't be cured must be endured. <idiom> U باید سوخت و ساخت.
It must be quiet. باید ساکت و آرام باشد.
One must take time by the forelock . U وقت را باید غنیمت شمرد
Two witnesses should testify. U دو شاهد باید شهادت بدهند
Every day that you go unheeded, you need to count on that day U هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید
I must make do with this low salary. I must somehow manage on this low salary. U بااین حقوق کم باید بسازم
I must be going now. U الان دیگه باید بروم
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
I have some letters to write . U چند تا کاغذ باید بنویسم
I've got to watch what I eat. U باید مواظب رژیمم باشم.
load U کاری که باید انجام شود
loads U کاری که باید انجام شود
One must draw the line somewhere. <proverb> U هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
parting of the ways U جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
What must be must be . <proverb> U آنچه باید بشود خواهد شد .
You must make allowances for his age . U باید ملاحظه سنش را بکنی
some one must stay here U یک کسی باید اینجا بماند
it needs to be done carefully U باید بدقت کرده شود
There must be some mistakes. باید اشتباهی شده باشد.
if i know what to do U اگر میدانستم چه باید کرد
One must tackle it in the right way. U هرکاری را باید از راهش وارد شد
to which side do I have to turn? U به کدام طرف باید بپیچم؟
We must find a basic solution. U باید یک فکر اساسی کرد
We had to queue [line] up for three hours to get in. U ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
how shall we proceed U چگونه باید اقدام کرد
One must keep up with the times. U باید با زمان آهنگ بود
i must answer for the damages U ازعهده خسارت ان باید برایم
do the necessary U انچه باید کرد بکنید
I must take the kid to school . U باید بچه راببرم مدرسه
backlogs U کاری که باید انجام شود
backlog U کاری که باید انجام شود
you shoud rinse it in lukewarm water. U در آب ولرم باید آنرا آب بکشید
he is much to be pitted U بحالش باید رحم کرد
There must be a catch(trick)in it. U باید حقه ای درکار باشد
Protocol must be observed. U تشریفات باید رعایت شود
She must be at least 40. U او [زن] کم کمش باید ۴۰ ساله باشد.
There must be some mistakes. باید اشتباهی روی داده باشد.
operand U که باید توسط عملگرا اجرا شود
you ought to know better U شما باید بهتر از این بدانید
you must know this U شما باید این مطلب را بدانید
Do I have to change trains? U آیا باید قطار عوض کنم؟
why need he say that U چرا باید این سخن را بگوید
actions U شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
action U شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
i know how to do it U میدانم چطور باید اینکار را کرد
We must settle the price first. U اول باید قیمت راطی کرد
The football field must be marked out. U زمین فوتبال را باید خط کشی کرد
A bitter pI'll to swallow. U چیز تلخ وناخوشایندی که باید پذیرفت
We should be leaving now. U باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )
You must account for every penny. باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
One must take the bad with the good . U باید خوب وبدش راقبول کرد
There is some hocus – pocus . I smell a rat . Ther is a trick in it . U کلکی درکار باید باشد ( هست )
It must have a solid foundation. U اساس کار باید محکم باشد
You must have respect for your promises. U باید بقول خودتان احترام بگذارید
You will need to spend some money on it. U تو باید برایش پول خرج بکنی.
You ought to coordinate(harmonize) your plans (programs). U باید برنامه هایتان را هم آهنگ کنید
It must be put up to the prime minister . U باید بعرض نخست وزیر برسد
integrand U جملهای که باید تابع اولیه ان را گرفت
today of all days U از همه روزها امروز [باید باشد]
Only dead fish swim with the flow [stream] . <proverb> U در زندگی باید بجنگیم. [ضرب المثل]
I should bring you round to my way of thinking . U باید تو راهم با خودم همفکر کنم
disclosing U یات چیزی که باید مخفی می ماند
disclose U یات چیزی که باید مخفی می ماند
unauthorized U آنچه باید مجوز داشته باشد
Why should I take the blame? U چرا من باید تقصیر را به گردن بگیرم؟
a bitter pill to swallow <idiom> U یک واقعیت ناخوشایند که باید پذیرفته شود
discloses U یات چیزی که باید مخفی می ماند
Do I have to change busses? U آیا باید اتوبوس عوض کنم؟
blankest U فضایی در فرم که باید کامل شود
How can you ask? U این باید واضح باشد برای تو
blank U فضایی در فرم که باید کامل شود
task U کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
i will t. you for the book U شیر یا خط می کنم ببینم کتاب را کی باید بردارد
I don't know what to do with that. U من نمی دونم باهاش چه کار باید بکنم.
to have to bite the bullet <idiom> U باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت
I must think things over. U باید راجع به این چیز ها فکر کنم
wicket U دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
tasks U کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
executory contract U قراردادی که درزمان اینده باید اجرا شود
a stitch in time saves nine <proverb> U علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
wickets U دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
reportable incident U اتفاقی که قانونا باید گذارش داده شود
you must a for that conduct U باید از این طرز رفتار پوزش بخواهید
You really ought to take better care of yourself. U شما واقعا باید بهترمراقب خودتان باشید.
Every crisis should be viewed [seen] as an opportunity. U هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
current liabilities U بدهیهایی که باید در اینده نزدیک پرداخت شوند
We must inquire into this matter. U درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
The craps should match the curtains. U پرده ها با قالیها باید بخورد ( جور در آید )
You must stick to your guns . You must take a firm stand in this matter. U پای این کار باید محکم بایستی
loads U تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
strike while the iron is hot U تا تنور گرم است باید نان پخت
qualifying shares U سهامی که مدیران الزاما"باید خریداری کنند
load U تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
previous examination U نخستین امتحانی که درجه A.B در کمبریج باید داد
make hay while the sun shines U تا تنور گرم است باید نان راپخت
Where do I change for ... ? برای رفتن به ... کجا باید عوض کنم؟
Do I have to pay a supplement? U آیا من چیزی اضافه باید پرداخت کنم؟
notify party U فرد یا شرکتی که باید به اواطلاع داده شود
I must get hold of her at all costs. U بهر قیمتی شده باید گیرش بیاورم
now this man was lying U باید دانست که این مرد دروغ میگفت
if [when] it comes to the crunch <idiom> U وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت [اصطلاح]
I'd U مخفف should I و Iwouldبمعنی من میبایستی و Ihadبمعنی من باید و من داشتم
Those who lose must step out. U هر که سوخت (باخت ) باید از بازی بیرون برود
jobs U مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
job U مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
Now, of all times! U از همه وقتها حالا [باید پیش بیاید] !
round vowel U حرف صدایی که درتلفظ ان باید دهان یا لب را گرد کرد
Does it have to be today (of all days)? U این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟
scale of weights U جدول وزنهایی که اسب مسابقه باید تحمل کند
You have to change at London. شما باید در لندن قطار تان را عوض کنید.
makeweight U مقدار کمبودی که باید به وزن چیزی اضافه شود
Babies should be classified as antidepressants. U نوزادان را باید در گروه داروهای ضد افسردگی قرار داد.
You can't refuse me that ! U این [درخواست یا پیشنهاد مرا] را باید قبول کنید!
proportional tax U مالیات که هرفرد بدون توجه به مقداراموالش باید بپردازد
he should better to led than U باید اورا دلالت کرد زور فایده ندارد
operation U مدت زمانی که عملیات باید حلقه اجرا را طی کند
initialled U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialling U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
overhead U کد اضافی که برای سازماندهی برنامه باید ذخیره شود
vertical U تعداد خط وط که پیش از شروع چاپ مجدد باید رد کرد
I must make an early morning start. U باید صبح زود راه بیافتم ( حرکت کنم )
initialing U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialed U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
You will have to pay duty on this. شما برای این باید گمرکی پرداخت کنید.
Where do I change for ... ? برای رفتن به ... کجا باید مترو را عوض کنم؟
entry U موقعیتی که باید پیش از ورود یک تابع انجام شود
initial U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initials U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
We ought to (should)examineit in all itsaspects. U باید کلیه جهات وجوانب آنرا بررسی کنیم
fractional reserve banking U بانک باید 02دلار ذخیره قانونی داشته باشد
I must make a special note of that. U من باید یادداشت ویژه ای برای این مورد بکنم.
Christmas comes but once a year. <proverb> U جشنها و تعطیلات را باید به عنوان اوقات ویژه در نظرگرفت.
I've got to watch what I eat. U من باید مواظب به آنچه می خورم باشم. [که چاق نشوم]
multiple U نتیجه و محل دستور بعدی که باید اجرا شود
processes U تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
process U تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
demurrage U جهت این تاخیر مسبب ان باید خسارت بپردازد
One must avoid three things: crumbling walls, vicious dogs, and harlots U از سه چیز باید حذر کرد، دیوار شکسته، سگ درنده، زن سلیطه
He feels he must have the last word. U او فکر می کند که حتما باید حرف خودش را به کرسی بنشاند.
They must give not less than 2 weeks' notice. U آنها باید این را کم کمش دو هفته قبلش آگاهی بدهند.
Any reform of the insurance law must be left to the future. U هر اصلاح قانون بیمه باید به آینده باقی گذاشته شود.
You went in a black veil, but must come out in a w. <proverb> U با چادر سیاه رفتى باید با کفن سفید بیرون بیائى .
transformational rules U مجموعه قوانین اعمال شده به داده که باید به صورت کد در بیایند
Funstionalism U [عقیده بر اینکه شکل و ساختمان باید منطبق نیاز باشد.]
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1tink and grow rich
3Pakhmeh be farsi mannish chi mishe?
1they have to be self-consistently determined.
1 just got to figure out where to headمعنی این عبارت چیست؟
1ایا جمله من درست است؟How has changed … how he grew the last time I saw he .How he more lovely than after…how is lovely… how is…
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com